سفارش تبلیغ
صبا ویژن
روز قیامت، نخستین کسانی که بر حوض [کوثر] وارد می شوند، دوستان در راه خداوند ـ عزّوجلّ ـ هستند . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 
یکشنبه 87 مهر 7 , ساعت 1:0 صبح


وی فرزند ابو طالب بود. علی (ع) ده سال پیش از بعثت متولد شد و پس از شش سال در
اثر قحطی که در مکه اتفاق افتاد بنا به درخواست پیغمبر اکرم (ص) از خانه پدر به
خانه پسر عموی خود یعنی پیامبر منتقل گردید و تحت سرپرستی و پرورش مستقیم آن حضرت
درآمد. پس از چند سال که پیغمبر اکرم (ص) به موهبت نبوت نایل شد و برای نخستین بار
در (غار حرا) وحی آسمانی به وی رسید وقتی که از غار رهسپار شهر و خانه خود شد، شرح
حال را فرمود، علی (ع) به آن حضرت ایمان آورد و باز در مجلسی که پیغمبر اکرم (ص)
خویشاوندان نزدیک خود را جمع و به دین خود دعوت نموده فرمود نخستین کسی که از شما
دعوت مرا بپذیرد خلیفه و وصیه و وزیر من خواهد بود، تنها کسی که از جای خود بلند شد
و ایمان آورد علی (ع) بود و پیغمبر اکرم (ص) ایمان او را پذیرفت و وعده های خود را
درباره اش امضا نمود و از این روی علی (ع) نخستین کسی است در اسلام که ایمان آورد و
نخستین کسی که هرگز غیر خدای یگانه را نپرستید.

علی (ع) پیوسته ملازم پیغمبر
(ص) بود تا آن حضرت از مکه به مدینه هجرت نمود و در شب هجرت نیز که کفار خانه آن
حضرت را محاصره کرده بودند و تصمیم داشتند آخر شب به خانه ریخته و آن حضرت را در
بستر خواب قطعه قطعه نمایند، علی (ع) در بستر پیغمبر اکرم (ص) خوابیده و آن حضرت از
خانه بیرون آمده رهسپار مدینه گردید و پس از آن حضرت مطابق وصیتی که کرده بود،
امانتهای مردم را به صاحبانش رسانده، مادر خود و دختر پیغمبر را با دو زن دیگر
همراه نموده و به مدینه حرکت نمود. در مدینه نیز ملازم پیغمبر اکرم (ص) بود و آن
حضرت در هیچ خلوت و جلوتی علی را کنار نزد و یگانه دختر محبوب خود فاطمه را به وی
تزویج نمود و در موقعی که میان اصحاب خود عقد اخوت می بست او را برادر خود قرار
داد.

علی در همه جنگها که پیغمبر اکرم شرکت فرموده بود حاضر شد جز جنگ تبوک
که آن حضرت او را در مدینه به جای خود نشانیده بود و در هیچ جنگی پای به عقب نگذاشت
و از هیچ حریفی روی نگردانید و در هیچ امری مخالفت پیامبر (ص) را نکرد چنانچه آن
حضرت فرمود : هرگز علی از حق و حق از علی جدا نمی شود.

علی (ع) در روز رحلت
پیامبر اکرم 33 سال داشت و با اینکه در همه فضایل دینی سرآمد و در میان اصحاب
پیامبر اسلام ممتاز بود به عنوان اینکه او جوان است و مردم به واسطه خون های که در
جنگها پیشاپیش پیامبر اکرم (ص) ریخته با وی دشمنند از خلافت کنارش زدند و به این
ترتیب دست آن حضرت از شئونات عمومی به کلی قطع شد ! وی نیز در خانه ماند و به تربیت
افراد پرداخت و 25 سال که زمان سه خلیفه پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) بود گذرانیده و
پس از کشته شدن خلیفه سوم مردم با آن حضرت بیعت نموده و به خلافت
برگزیدند.

آن حضرت در خلافت خود که تقریبا 4 سال و 9 ماه طول کشید سیرت
پیامبر اکرم (ص) را داشت و به خلافت خود صورت نهضت و انقلاب داده به اصلاحات پرداخت
و البته این اصلاحات به ضرر برخی از سودجویان تمام می شد و از این رو عده ای از
صحابه ایشان که پیشاپیش آنها عایشه، طلحه، زبیر و معاویه بودند خون خلیفه سوم را
دستاویز قرار داده سر به مخالفت برافراشتند و بنای شورش و آشوب گری گذاشتند. آن
حضرت برای خوابانیدن فتنه، جنگی با عایشه و طلحه و زبیر در نزدیکی بصره کرد که به
جنگ جمل معروف است و جنگی با معاویه در مرز عراق و شام کرد که به جنگ صفین معروف
است و یک سال و نیم ادامه داشت و نیز جنگی با خوارج که در نهروان کرد و به جنگ
نهروان معروف است. به این ترتیب در ایام خلافت خود بیشتر مساعی آن حضرت صرف رفع
اختلافات داخلی بود و پس از گذشت زمانی کوتاه در صبح روز نونزدهم ماه مبارک رمضان
سال چهلم هجری در مسجد کوفه در سجاده ی نماز به دست ابن ملجم مرادی که از خوارج بود
ضربتی سهمگین خورده و در شب بیست و یکم همان ماه به شهادت رسیدند. در احادیث از
پیامبر اکرم نقل شده که روزی به حضرت علی فرمود، ای علی، تو به دست شقی ترین
انسانها کشته خواهی شد.

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

ز خطبه های علی دل
به لرزه می افتد
بلیغ تر ز علی کیـست جز خـدای علـی

گـــل مــــدینه و فـــرزند مـکه را کشتنـد
مـــگر چه بــود
عــــدل مـــــدعای علـی

اگــر که حال منــاجات
نیمـه شـب داری
بناله لب بگشا همـره ی دعـــای علــی

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

کمر بستن به قتل علی (ع) توسط ابن ملجم

عبدالرحمان
ابن ملجم مرادی یکی از خوارج بود که همراه با دو تن دیگر به نام های برک بن عبدالله
تمیمی و عمر بن بکیر تمیمی، در مکه با هم قرار گذاشتند تا امام علی، معاویه و عمرو
عاص را بکشند و به این ترتیب جامعه مسلمانان را از فتنه خلاصی
بخشند.

عبدالرحمان به کوفه آمد و با دوستان خود دیدار می کرد. یک بار به
دیدار گروهی از طایفه "تیم الرباب" رفت. در آنجا زنی را به نام "قطام بنت شجنه بن
عدی" را دید که پدر و برادرش در نهروان کشته شده بودند. ابن ملجم وی را خواستگاری
کرد. زن مهر خویش را سه هزار دینار به همراه قتل امام علی (ع) قرار داد. ابن ملجم
گفت که از قضا برای همین به کوفه آمده است. وی شمشیر خویش را به زهر آلوده ساخت و
در مسجد پنهان شد و در صبح روز نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجری، هنگامی که امام علی
مشغول خواندن نماز یا نافله صبح بود، شمشیر را بر فرق آنحضرت فرود آورد و همین منجر
به شهادت آن حضرت در دو روز بعد گردید.


سفارش حضرت
علی (ع) در مورد ابن ملجم

مردم با دیدن این منظره هجوم آوردند و
ابن‏ملجم را گرفتند و به نزد علی(ع) بردند. علی(ع) چشمانش را گشود. با صدای ضعیف
اما با یک دنیا مهربانی و لطف رو به او کرد و گفت : ای ابن ملجم، آیا به تو مهربانی
نکردم؟... آیا برای تو امام بدی بودم تا مرا این‏گونه پاداش دهی؟ ...
آنگاه رو
به فرزند ماتم‏زده‏اش حسن(ع) کرد و فرمود : پسرم، با اسیر خود مدارا کن و شفقت و
مهربانی پیش گیر... ما از اهل بیت رحمت و مغفرتیم. از آنچه خود می‏خوری به او
بخوران و از آنچه می‏آشامی به او بنوشان. اگر من از دنیا رفتم با یک ضربه او را
قصاص کن و اگر زنده ماندم خود می‏دانم که با او چه کنم و من به عفو
سزاوارترم.
 

به جز از علی که گـوید به پسر که قاتل من
چو اسیر توست اکنون به
اسیر کن مــــدارا

شبی که قاتل خود را گرسنه می پنداشت
نخواست شیـر
بنوشد ، ببین حیــای علـی
 


کشتن ابن ملجم مرادی لعنت الله
علیه


چون امیر مؤمنان (ع) توسط ابن ملجم مضروب شد، طبق روایت‏حاکم در
مستدرک، نسبت‏به او سفارش کرد و گفت : به او نیکى کنید. اگر زنده ماندم یا مى‏بخشم
یا قصاص مى‏کنم و اگر دنیا را وداع گفتم، شما خود در مجازات او شتاب کنید که من در
پیشگاه خداى عزوجل خصم اویم.
طبرى گوید : چون على (ع) رحلت ‏یافت، حسن (ع)
ابن ملجم را طلبید. او را حاضر کردند. ابن ملجم به حسن (ع) گفت : من با خدا پیمانى
نبسته‏ام جز آنکه بدان وفا کرده‏ام. من در حطیم با خدا پیمان بستم که على و معاویه
را بکشم یا خود کشته شوم. پس اگر مایل باشى مرا واگذار تا معاویه را نیز بکشم و عهد
خدا بر من باد اگر او را نکشتم و زنده ماندم به نزد تو باز آیم و دستم را در دست تو
بنهم. حسن (ع) به او پاسخ داد : هرگز به خدا سوگند مگر آنکه آتش را ببینى. سپس او
را جلو انداخت و کشت. پس مردم جنازه او را گرفته در پوریا پیچیدند و آتش
زدند.
شیخ مفید در ارشاد گوید: ام هیثم دختر اسود نخعى درخواست کرد جنازه
ابن ملجم را به او ببخشند تا وى آن را آتش بزند. پس جنازه را به او بخشیدند و او
نیز آن را به آتش سوزانید. حاکم در مستدرک به سند خود از ابو اسحاق همدانى نقل کرده
است که گفت : دیدم قاتل على ابن ابیطالب را که در میان نیزه‏داران به آتش سوزانده
شد.
 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ