سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از دست دادن فرصت اندوهى گلوگیر است . [نهج البلاغه]
 
دوشنبه 89 مرداد 4 , ساعت 7:0 صبح
    چهار شمع به آرامی می سوختند، محیط آن قدر ساکت بود که می شد صدای صحبت آنها را شنید.
    اولین شمع گفت: « من صلح هستم، هیچ کس نمی تواند مرا همیشه روشن نگه دارد.
    فکر می کنم که به زودی خاموش شوم. هنوز حرف شمع صلح تمام نشده بود که شعله آن کم و بعد خاموش شد. »
    شمع دوم گفت: ... « من ایمان هستم، واقعا انگار کسی به من نیازی ندارد برای همین من دیگر رعبتی ندارم که بیشتر از این روشن بمانم . » حرف شمع ایمان که تمام شد ،نسیم ملایمی وزیدو آن را خاموش کرد.
    وقتی نوبت به سومین شمع رسید با اندوه گفت: « من عشق هستم توانایی آن را ندارم که روشن بمانم، چون مردم مرا به کناری انداخته اند و اهمیتم را نمی فهمند، آها حتی فراموش کرده اند که به نزدیکترین کسان خود محبت کنند و عشق بورزند. » پس شمع عشق هم بی درنگ خاموش شد.
    کودکی وارد اتاق شد و دید که سه شمع دیگر نمی سوزند.
    او گفت: « شما که می خواستید تا آخرین لحظه روشن بمانید، پس چرا دیگر نمی سوزید؟»
    چهارمین شمع گفت: « نگران نباشد، تا وقتی من روشن هستم، به کمک هم می توانیم شمع های دیگر را روشن کنیم. من امید هستم. »
    چشمان کودک درخشید، شمع امید را برداشت و بقیه شمع ها را روشن کرد.
    بنابر این شعله امید هرگز نباید خاموش شود.
    ما باید همیشه امید و ایمان و صلح و عشق را در وجود خود حفظ کنیم



لیست کل یادداشت های این وبلاگ