پنج شنبه 89 خرداد 20 , ساعت 12:0 عصر
ایمان واقعی ...
روزی بازرگان موفقی از مسافرت بازگشت و متوجه شد خانه و مغازه اش در غیاب او آتش گرفته و کالا های گرانبهایش همه سوخته و خاکستر شده اند و خسارت هنگفتی به او وارد امده است.
فکر می کنید آن مرد چه کرد؟!
خدا را مقصر شمرد و ملامت کرد؟ و یا اشک ریخت ؟ نه.....
او با لبخندی بر لبان و نوری بر دیدگان سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت : "خدایا ! می خواهی که اکنون چه کنم؟
مرد تاجر پس از نابودی کسب پر رونق خود ، تابلویی بر ویرانه های خانه و مغازه اش آویخت
که روی آن نوشته بود : مغازه ام سوخت ! اما ایمانم نسوخته است ! فردا شروع به کار خواهم کرد!
روزی بازرگان موفقی از مسافرت بازگشت و متوجه شد خانه و مغازه اش در غیاب او آتش گرفته و کالا های گرانبهایش همه سوخته و خاکستر شده اند و خسارت هنگفتی به او وارد امده است.
فکر می کنید آن مرد چه کرد؟!
خدا را مقصر شمرد و ملامت کرد؟ و یا اشک ریخت ؟ نه.....
او با لبخندی بر لبان و نوری بر دیدگان سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت : "خدایا ! می خواهی که اکنون چه کنم؟
مرد تاجر پس از نابودی کسب پر رونق خود ، تابلویی بر ویرانه های خانه و مغازه اش آویخت
که روی آن نوشته بود : مغازه ام سوخت ! اما ایمانم نسوخته است ! فردا شروع به کار خواهم کرد!
نوشته شده توسط مهرداد صالحی دوست | نظرات دیگران [ نظر]
چهارشنبه 89 خرداد 19 , ساعت 12:0 عصر
مردی که سوار بر بالن در حال حرکت بود ناگهان به یاد آورد قرار مهمّی دارد؛ ارتفاعش را کم کرد و از مردی که روی زمین بود پرسید:
"ببخشید آقا ؛ من قرار مهمّی دارم ، ممکنه به من بگویید کجا هستم تا ببینم به موقع به قرارم می رسم یا نه؟"
مرد روی زمین : بله، شما در ارتفاع حدودا ً ? متری در طول جغرافیایی "?8"??" ?? و عرض جغرافیایی "??"??" ?? هستید.
مرد بالن سوار : شما باید مهندس باشید.
مرد روی زمین :بله، از کجا فهمیدید؟؟
مرد بالن سوار : چون اطلاعاتی که شما به من دادید اگر چه کاملا ً دقیق بود به درد من نمی خورد و من هنوز نمی دانم کجا هستم و به موقع به قرارم می رسم یا نه؟
مرد روی زمین : شما باید مدیر باشید.
مرد بالن سوار : بله، از کجا فهمیدید؟؟؟
مرد روی زمین : چون شما نمی دانید کجا هستید و به کجا می خواهید بروید.
قولی داده اید و نمی دانید چگونه به آن عمل کنید و انتظار دارید مسئولیت آن را دیگران بپذیرند.
"ببخشید آقا ؛ من قرار مهمّی دارم ، ممکنه به من بگویید کجا هستم تا ببینم به موقع به قرارم می رسم یا نه؟"
مرد روی زمین : بله، شما در ارتفاع حدودا ً ? متری در طول جغرافیایی "?8"??" ?? و عرض جغرافیایی "??"??" ?? هستید.
مرد بالن سوار : شما باید مهندس باشید.
مرد روی زمین :بله، از کجا فهمیدید؟؟
مرد بالن سوار : چون اطلاعاتی که شما به من دادید اگر چه کاملا ً دقیق بود به درد من نمی خورد و من هنوز نمی دانم کجا هستم و به موقع به قرارم می رسم یا نه؟
مرد روی زمین : شما باید مدیر باشید.
مرد بالن سوار : بله، از کجا فهمیدید؟؟؟
مرد روی زمین : چون شما نمی دانید کجا هستید و به کجا می خواهید بروید.
قولی داده اید و نمی دانید چگونه به آن عمل کنید و انتظار دارید مسئولیت آن را دیگران بپذیرند.
نوشته شده توسط مهرداد صالحی دوست | نظرات دیگران [ نظر]
یکشنبه 89 خرداد 16 , ساعت 12:23 صبح
1- روزی از میلتون؛ شاعر معروف انگلیسی پرسیدند : چرا ولیعهد انگلستان می تواند در چهارده سالگی بر تخت سلطنت بنشیند و سلطنت کند ؛ اما تا هیجده سال نداشته باشد نمی تواند ازدواج کند ؟؟
گفت : بخاطر اینکه اداره کردن یک مملکت از اداره کردن یک زن بمراتب آسان تر است !!!
2- بهاء الواعظین می نویسد : در ابتدای مشروطه ؛ به خانه ای رفتم ؛ پیر زن و دختر جوانی آنجا بودند .
پیر زن پرسید : منظور از مشروطه چیست ؟؟
گفتم : قوانین جدید .
گفت : مثلا چه ؟
به شوخی گفتم : مثلا دختران جوان را به پیر مردان دهند و زنان پیر را به جوانان !
دخترش گفت : این چه فایده دارد ؟؟
پیر زن بلافاصله به دخترش گفت : ای بی حیا ! حالا کار تو به جایی رسیده که بر قانون مشروطه ایراد میگیری ؟؟!!
3- برای ازدواج کردن لحظهای درنگ نکنید ، اگر زن خوبی نصیبتان شود، خوشبخت میگردید
و اگر زن بدی گیرتان آمد مثل من فیلسوف می شوید
<< سقراط >>
4- یه ضرب المثل چینی هست که میگه: اگه از دوران مجردیت لذت نمی برو، ازدواج کن.
اونوقت حتما از دوران مجردیت لذت می بری!
گفت : بخاطر اینکه اداره کردن یک مملکت از اداره کردن یک زن بمراتب آسان تر است !!!
2- بهاء الواعظین می نویسد : در ابتدای مشروطه ؛ به خانه ای رفتم ؛ پیر زن و دختر جوانی آنجا بودند .
پیر زن پرسید : منظور از مشروطه چیست ؟؟
گفتم : قوانین جدید .
گفت : مثلا چه ؟
به شوخی گفتم : مثلا دختران جوان را به پیر مردان دهند و زنان پیر را به جوانان !
دخترش گفت : این چه فایده دارد ؟؟
پیر زن بلافاصله به دخترش گفت : ای بی حیا ! حالا کار تو به جایی رسیده که بر قانون مشروطه ایراد میگیری ؟؟!!
3- برای ازدواج کردن لحظهای درنگ نکنید ، اگر زن خوبی نصیبتان شود، خوشبخت میگردید
و اگر زن بدی گیرتان آمد مثل من فیلسوف می شوید
<< سقراط >>
4- یه ضرب المثل چینی هست که میگه: اگه از دوران مجردیت لذت نمی برو، ازدواج کن.
اونوقت حتما از دوران مجردیت لذت می بری!
نوشته شده توسط مهرداد صالحی دوست | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ