هنگامی که عشق به شما اشارتی کرد از پی اش بروید هر چند راهش سخت و ناهموار باشد.
هنگامی که با بالهایش شما را در بر میگیرد تسلیمش شوید گر چه ممکن است تیغ نهفته در میان پرهایش مجروحتان کند.
وقتی با شما سخن میگوید باورش کنید گرچه ممکن است صدایش رویاهاتان را پراکنده سازد همان گونه که باد شمال باغ را بی بر میکند .زیرا عشق همانگونه که تاج بر سرتان میگذارد به صلیبتان میکشد.
همان گونه که شما را می پروراندشاخ و برگتان را هرس میکند.همان گونه که از قامتتان بالا میرود و نازکترین شاخه هاتان را که در آفتاب می لرزند نوازش میکند به زمین فرو میرود وریشه هاتان را که به خاک چسبیده اندمی لرزاند.
عشق شما را همچون بافه های گندم برای خود دسته میکند.میکوبدتان تا برهنه تان کند.
سپس غربالتان میکند تا از کاه جداتان کند.
آسیابتان میکند تا سپید شوید.
ورزتان میدهد تا نرم شوید
آنگاه شما را به آتش مقدس خود می سپارد تا برای ضیافت مقدس خداوند نانی مقدس شوید.
* « جبران خلیل جبران»
لیست کل یادداشت های این وبلاگ