با عشق چه زیباست !
چقدر خوب است کسی باشد تنهایی هایت را بااو تقسیم کنی. شادی هایت را و غصه هایت را ..کسی که همیشه کنارتو است.کنار تو راه میرود. کنار تو نفس میکشد.لمس گرمای تن او . لمس گرمای دستان او ، نفسهای او را حس کردن ، طپش قلبش را شنیدن. که این ،لمس زندگی است.
همیشه کسی هست که برای خوشحال کردنش نقشه بکشی. همیشه کسی هست که یواشکی برایش شاخه ای گل روی لباسهایش بگذاری.چیزی که دوست دارد را برایش بخری. همیشه کسی هست که روز های بارانی ، با او زیر باران قدم بزنی .همیشه کسی هست که با هم به تماشای غروب بنشینید. دست در دست هم در جاده ای دراز تا افق با هم بروید و بگویید و بخندید ...همیشه کسی هست که روس شنهای ساحل پای برهنه راه بروید ... و با هم عظمت دریا را نظاره کنی..آتشی کنار ساحل روشن کنی و ساعت ها با او و در اغوش او به شعله ها خیره شوی..
همیشه برای هم هستید.اماده و با آغوشی باز.خداوند شما را برای هم افرید . برای شاد کردن هم و برای دلداری دادن ها. برای آرامش دادن ها ...
چقدر خوب است که کسی باشد که تنها به خاطر وجودش ارامشی بی نظیر در دل تو خانه میکند.کسی که لبخندش برای تو بی همتاست. کسی که تو را در مشکلات تنها نمی گذارد. کسی که، بودنش به تو انرژی مضاعف میدهد.کسی که به خاطر او مشکلات را تحمل میکنی .
.چقدر خوب است کسی باشد که منتظر رسیدن او به خانه باشی. به استقبالش بروی.و یا به امید دیدن لبخند او که در خانه به انتظارت نشسته ، خستگی های کاررا حس نکنی و هر طور شده خود را به خانه برسانی تا در آشیان گرمی که با هم ساخته اید دمی در آغوش هم از این دنیای پر درد دور شوید. در آغوش هم اوج بگیرید و لذت زندگی را بچشید.
چقدر زیبااست وقتی با تلاش خانه ای با هم می سازید. خانهای کوچک و گرم. گرم از صفاو مهربانی که در قلب شماست . از پاکی عشق شما است و و از طراوت جوانیتان.
و چقدر خوب است که عاشق هم هستید.عاشق بودن خیلی بهتر از عاشق نبودن است. چه بسیار کسانی که در حسرت عاشق شدن هستند و ...
عشق واقعی آن قدر ها هم که فکر میکنید سخت نیست . کافی است بی ادعا باشی و بهترین ها را تنها برای او بخواهی. آن وقت او هم همه چیز را برای تو میخواهد ..دیگر چه چیز از این بهتر؟
.
برای همه شما ..برای همه دوستانم که به زودی به آشیانه های خود می روند.از صمیم قلب کوچکم و با تمام وجودآرزوی خوشبختی میکنم.
کم کم دارم باور می کنم ، این شعر و قصه ها ، فقط شعر و قصه است .
برای رفع غصه است.
اگر هم قرار است عشقی باشه و عاشق پیشه ای پیدا بشه
به یقین رهگذر کوچهٌ شیدایی ما که نمیشه.
من تو فکرم که کجای کار من می لنگه...؟
تو میگی : ای بابا، عشق کدومه. همه اش یه مشت جفنگ است !
راست میگی تو ..
دل چی چیه ؟
قلوه چیه ؟
جیگر بخور ...قوت داره...!!!
عشق، احساس رمانتیک و زودگذر نیست، بلکه بیان عمیق ترین احترامات نسبت به طرف مقابل است
ـ آیا چیزی به عنوان عشق در اولین نگاه وجود دارد؟ و آیا شما به چنین عشقی اعتقاد دارید؟
هرگز، عشق در نگاه اول یک موضوع محال است؛ زیرا عشق چیزی بسیار عمیق تر از احساسات رومانتیک و خیالی است و چیزی ورای جذابیتهای ظاهری، هیجان یک تعقیب یا میل به ازدواج با یک فرد است. این موارد پاسخهایی است که ممکن است در اولین نگاه به ذهن برسند یا حتی ممکن است منجر به اتفاقات فوق العاده ای در زمانهای خاص شوند. اما این احساسات بسیار موقتی و زودگذرند و به این معنا نیستند که شخصی که آنها را تجربه کرده واقعاً عاشق شده باشد ما امیدواریم که همه متوجه این واقعیت باشند.
تفاوت اولیه میان هیجانات رمانتیک و عشق واقعی درنقطه تمرکز آنهاست. شیفتگی ماهیتی خودخواهانه دارد. شاید فردی بگوید من نمی توانم آنچه را برایم اتفاق می افتد باور کنم، این خیالی ترین چیزی است که تجربه می کنم، من باید عاشق شده باشم. دقت داشته باشید که او راجع به طرف مقابل صحبت نمی کند بلکه از احساسات خودش هیجان زده شده، چنین شخصی عاشق فرد دیگری نشده بلکه عاشق عشق شده است!
عشق واقعی بیان عمیق ترین احترامات نسبت به طرف مقابل است و یک آگاهی از نیازهای خود و قدرت شخصیت و همراهی و شریک شدن در علائق، آرزوها و رویاهای طرف مقابل است. به هیچوجه خودخواهانه نیست، بلکه محبت آمیز و ایثارگرایانه است و باور کنید اینها فقط افکار یک فرد نیست که در آن گیر کرده باشد.
همه ما انسان هستیم و انتظار می رود که اشتباه کنیم. اما تمام سعی خود را می کنیم که یکدیگر را بدون قید و شرط دوست بداریم، بدون اینکه انتظاری داشته باشیم یا نیازهایمان مانع ابرازاین محبت شود.
باید اول به طور کامل طرف مقابل را شناخت، سپس عمق شخصیت و ویژگیهای او را ارج نهاد. عشق نیاز به شناخت آگاهانه دارد وامکان ندارد که یک روز عصر در حال رد شدن از یک اتاق شلوغ ایجاد شود.
از طرف دیگر شما نمی توانید عاشق یک چیز ناشناخته شوید مگر اینکه زیباییها و جذابیتهای آن را درک کنید.
خداوندا به دلهای شکسته
به محرومان در غربت نشسته
به آن عشقی که از نام تو خیزد
بدان خونی که در راه تو ریزد
به مسکینان از هستی رمیده
به غمگینان خواب از سر پریده
به مردانی که در سختی خموشند
برای زندگی جان می فروشند
به طفلانی که نان آور ندارند
سر حسرت به بالین میگذارند
به آن درمانده زن کز فقر جانکاه
نهد فرزند خود را بر سر راه
به آن کودک که ناکام است کامش
ز پا می افکند بوی طعامش
به آن بی کس که با جان در نبرد است
غذایش اشگ گرم و آه سرد است
به آن بی مادری کز ضعف خفته
سخن از مهر مادر ناشنفته
به آن چشمی که از غم گریه خیز است
به بیماری که با جان در ستیز است
دلم را از گناهان ایمنی بخش
به نور معرفت ها روشنی بخش
لیست کل یادداشت های این وبلاگ