برفها ایستاده بود وبا نگاه همراه حسرت و اندوه به ویترین فروشگاهی نگاه می
کرد و از سرمای زیاد میلرزید و پاهایش
را از سرما از روی زمین جابجا می کرد.خانمی در حال عبور او را دید و به
داخل فروشگاه برد و برایش لباس و کفش خرید و گفت: مواظب خودت باش.
کودک
که حالا احساس گرما می کرد و دیگه نمیلرزید و لباس های تو تنشو دو دستی بغل
کرده بود، پرسید: ببخشید خانم شما خدا هستید؟ زن لبخند زد و پاسخ داد: نه
من فقط یکی از بنده های خدا هستم .
کودک گفت:می دانستم با او نسبت دارید.
دختر که متوجه گرسنگی شدید پسرک شده بود بجای آب برایش یک لیوان بزرگ شیر آورد.
پسر با دقت و آهستگی شیر را سر کشید و پس از تشکر گفت : "چقدر باید به شما بپردازم؟ " دختر پاسخ داد: "چیزی نباید بپردازی، مادرم به ما آموخته که نیکی ما به دیگران ازائی ندارد"پسرک گفت: "پس من از صمیم قلب از شما سپاسگذاری می کنم"
الهای سال از این ماجرا گذشت تا اینکه آن دختر جوان که حالا برای خودش خانمی شده بود به شدت بیمار شد. پزشکان محلی از درمان بیماری او اظهار عجز نمودند و او را برای ادامه معالجات به شهر دیگری فرستادند تا در بیمارستانی مجهز، متخصصین بهتری نسبت به درمان او اقدام کنند.
دکتر هوارد کلی، جهت بررسی وضعیت بیمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد. هنگامیکه متوجه شد بیمارش از چه شهری به آنجا آمده برق عجیبی در چشمانش درخشید. بلافاصله بلند شد و بسرعت بطرف اطاق بیمار حرکت کرد. لباس پزشکی اش را بر تن کرد و برای دیدن بیمارش وارد اطاق شد. در اولین نگاه او را شناخت.
سپس به اطاق مشاوره بازگشت تا هر چه زود تر برای نجات جان بیمارش اقدام کند.
از آن روز به بعد آن زن بیمار را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از یک تلاش طولانی علیه بیماری، پیروزی از آن دکتر کلی و تیم بزشکی بیمارستانش گردید.
آخرین روز بستری شدن زن جوان در بیمارستان بود. به درخواست دکتر صورتحساب پرداخت هزینه درمان زن جهت تائید نزد او برده شد. آن پزشک گوشه صورتحساب چند کلمه ای نوشت و آنرا درون پاکتی گذاشت و برای آن زن جوان ارسال نمود.
زن جوان از باز کردن پاکت و دیدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت. مطمئن بود که باید تمام عمر را بدهکار باشد. سرانجام تصمیم گرفت و پاکت را باز کرد. چیزی توجه اش را جلب کرد. چند کلمه ای روی قبض نوشته شده بود. آهسته آنرا زیر لب خواند : "بهای این صورتحساب قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است" امضاء. دکتر هوارد کلی
پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری
هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و
گفت ممنونم
تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به
قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت :میدونی که من
هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا
کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی…شاید من
دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…
چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی
افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام
شده.شما باید استراحت کنید..درضمن این نامه برای شماست..!
دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و
درون آن چنین نوشته شده بود:
سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از
دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز
نمیذاری که قلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام
بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)
دختر داده بود..
آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد..و به
خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم…
دبیر انگلیسی: عشق تنها کلمه ای است که ed نمی گیرد و به گذشته باز نمی گردد
دبیر ادبیات: عشق آن نیرویی است بین دو انسان. مثل لیلی و مجنون
دبیر تاریخ: عشق تنها قراردادی است که از کشورهای دیگر وارد نمی شود
دبیر دینی: عشق نیرویی الهی و خدادادی است
دبیر ریاضی: عشق رابطه ی دو انسان است و رابطه ی دو انسان مانند رابطه ی سینوس و کسینوس است
دبیر جغرافی: تیرهای عشق از بلندایی به بلندی قله ی آلپ بر قلب وارد می شود
دبیر زمین شناسی: عشق تنها فسیلی است که اثرش هیچگاه از بین نمی رود
دبیر ورزش: عشق تنها توپی است که اوت نمی شود
دبیر فیزیک: عشق همانند نیروی کشش آهن رباست که قلب انسان ها را به سمت خود می کشد
دبیر شیمی: عشق تنها بازی است که بر روی قلب اثر می گذارد و آتشی که از این طریق بر قلب وارد می شود از اسید سوزناکتر است
دبیر هندسه: عشق همانند هاله ای از نور دایره ی قلب انسان را فرا می گیرد
دبیر علوم: میکروب عشق از راه چشم وارد می شود
اما ...
عشق آلوچه نیست که بهش نمک بزنی
دختر همسایه نیست که بهش چشمک بزنی
غذا نیست که بهش ناخنک بزنی
رفیق نیست که بهش کلک بزنی
یادت باشه که عشق مقدسه...
باید صادق باشی تا عشق واقعی رو با
تمام وجودت دریابی
علت ناراحتیش را پرسید ، پاسخ داد:"در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم.سلام کردم جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذ شت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم."
سقراط گفت:"چرا رنجیدی؟" مرد با تعجب گفت :"خب معلوم است، چنین رفتاری ناراحت کننده است."
سقراط پرسید:....
"اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد وبیماری به خود می پیچد، آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی؟"
مرد گفت:"مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم.آدم که از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود."
سقراط پرسید:"به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟"
مرد جواب داد:"احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم."
سقراط گفت:"همه ی این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی،آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود؟ و آیا کسی که رفتارش نادرست است،روانش بیمار نیست؟ اگر کسی فکر و روانش سالم باشد،هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود؟ بیماری فکر و روان نامش "غفلت" است و باید به جای دلخوری و رنجش ،نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است،دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند. پس از دست هیچکس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده و بدان که هر وقت کسی بدی می کند، در آن لحظه بیمار است.
وقتی دائم میگی گرفتارم، هیچ وقت آزاد نمیشی، وقتی دائم میگی وقت ندارم، بعد هیچوقت زمان پیدا نمیکنی.
وقتی دائم میگی فردا انجامش میدی، اونوقت فردای تو هیچ وقت نمیاد. وقتی صبحا از خواب بیدار میشیم، ما دوتا انتخاب داریم. برگردیم بخوابیم و رویا ببینیم، یا بیدار شیم و رویاهامون رو دنبال کنیم.
انتخاب با شماست
ما کسایی که به فکرمون هستن رو به گریه میاندازیم. ما گریه میکنیم برای کسایی که به فکرمون نیستن، و ما به فکر کسایی هستیم که هیچوقت برامون گریه نمیکنن.
این حقیقت زندگیه. عجیبه ولی حقیقت داره، اگه این رو بفهمی، هیچوقت برای تغییر دیر نیست.
وقتی تو خوشی و شادی هستی عهد و پیمان نبند.
وقتی ناراحتی جواب نده.
وقتی عصبانی هستی تصمیم نگیر.
دوباره فکر کن، عاقلانه رفتار کن.
زندگی، برگ بودن در مسیر باد نیست.
امتحان ریشههاست!
ریشه هم هرگز اسیر باد نیست.
زندگی چون پیچک است، که انتهایش میرسد پیش خدا.
مردها واقعا به دنبال چه چیز هستند؟
1) اول از همه مردها به دنبال کسی هستند
که تشنه عشق و محبت باشد. شاید این حرف
بسیاری از خانم ها را غافلگیر کند اما مردها دوست دارند مورد دوست داشتن قرار
بگیرند و خودشان نیز کسی را دوست بدارند. مشکل
اینجاست که خانم
ها برخورد بی احساس و
سردی با آنها دارند. پیدا کردن خانمی که قابل دوست داشتن
باشد کمی مشکل است و مردها از اینکه بفهمند رویاهایشان
را پیدا کرده اند خوشحال می شوند.
2) مردها دنبال خانمی می گردند که در
نظرشان جذاب باشد. خانم ها اغلب تصور میکنند
که مردها خیلی سطحی نگر بوده و تنها چیزی که برایشان اهمیت دارد وضعیت ظاهری خانم
می باشد. مردها لزوما به دنبال خانم های کمر
باریک نمی گردند و اکثر آنها از خانم های چهل
کیلویی خوششان نمی آید، بلکه آنها می خواهند
کسی را داشته
باشد
که
به وضعیت ظاهری خود افتخار کند (البته این کار را نباید بیش از اندازه انجام دهد).
مردها از داشتن نامزدی که قیافه خوبی داشته باشد
لذت می برند
و من فکر نمی کنم که مردی چیزی جز این
به شما بگوید.
3) مردها به دنبال خانم هایی هستند که
بتوانند به آنها اعتماد کنند. کسی که آنها
را به خاطر خودشان بخواهد، کسی که بتوانند به او ایمان داشته باشند. شاید برایتان عجیب
باشد اما برخی از خانم ها قابل اعتماد نبوده
و بسیار بی
وفا هستند. همین امر باعث می شود که
مردها محتاط تر عمل کنند. بوسه روز عید
و یا عشق بازی ها اصلا به
حساب
نمی آیند و این جزئی از خصوصیات خانم هاست. آقایون به
شدت از
بی وفایی و
بد قولی بیزار هستند و به دنبال کسی می
گردند که بتوانند از صمیم قلب به او
اعتماد کنند.
4) مردها می خواهند برای خود تشکیل زندگی
خانوادگی دهند و به دنبال شریکی هستند
که بتواند با او در خانه زندگی کند. خانم هایی که در محیط های اجتماعی فعالیت
می کنند برای مردها قابل قبول تر هستند چرا که
آقایون تصور
می کنند خیلی بهتر می توانند با این
گونه افراد ارتباط برقرار کنند و ارتباطشان
پایدار تر خواهد بود.
5) مردها به دنبال خانم هایی با روحیه
زنانه و مهربان می گردند زیرا چنین خصوصیاتی
باعث می شود که یک زن بتواند مادر بهتری برای بچه هایش باشد. البته
این امر بدان خاطر نیست که مردها انتظار دارند خانم ها آنها را نیز تر و خشک کنند
بلکه بدان خاطر است که دوست دارند فرزندانشان در
آغوش مادر مهربان و دلسوزی پرورش پیدا کنند.
6) مردها به دنبال خانم های خوش مشرب
هستند. بعضی از
آنها خیلی سخت گیر
بوده و برای
جزئیات اهمیت بیش از اندازه ای قائل می
شوند. آیا تا به حال دختر هایی را دیده
اید که دارای خلق و خوی پسرانه هستند؟ مردها می خواهند از در کنار هم بودن با همسر خود
لذت ببرند و احتیاج به محبت دارند به همین
دلیل همیشه به
دنبال
فرد خوش طبعی هستند که بتوانند در کنار او به آرامشی که
آرزوی
آن را دارند دست پیدا کنند.
7) مردها به دنبال زن هایی هستند که حس و
ظرافت زنانه خود را حفظ کرده باشند.
البته منظور ما آن
دسته از خانم هایی نیست که دائما به دنبال مد می روند و چهره
خود را به انواع و اقسام اشکال مختلف در می آورند. خانمی که بادگلو می زند و از خود
گاز معده خارج می کند هیچ گاه برای یک مرد
قابل قبول نخواهد بود. این روزها خانم ها ممکن است از
مشروبات الکلی استفاده کنند که این کار نیز به نوبه خود باعث
میشود که نظر جنس مخالف به آنها جلب نشود. بعضی از خانم ها هستند که در زمان عصبانیت
هر چه که دلشان می خواهد بار طرف مقابل می
کنند که این
کار به هیچ وجه به مزاج آقایون سازگار
نیست. مردها نمی خواهند رفتار همسرشان به اندازه
خودشان بی شرمانه و توهین آمیز باشد.
8) مردها کسی را می خواهند که حامی و
پشتیبانشان باشد. خیلی از خانم ها منتظر هستند
که اشتباه کوچکی از آقا سر بزند که آنها را به باد انتقاد بگیرند و در مسائل خصوصی و
حتی شغلی شان دخالت کنند. آقایون به ارتباط
خود به عنوان
یک سیستم محافظ نگاه می کنند زمانیکه
خانم نتواند یک چنین حسی را در آنها به
وجود آورد و از این
گذشته تا آنجا که می
تواند از آنها انتقاد هم بکند، چیزی نمی گذرد که آقا از او جدا می شود.
9) مردها از خانم های عصبی که تمام مدت
داد و فریاد می کنند خوششان نمی آید.
آنها خانم هایی را می
پسندند که اهل بحث و گفتگو باشند و قادر باشند که مشکلاتشان
را از راه های منطقی حل کنند. شاید خلق و خوی آتشین شما را در همان روزهای
اولیه اندکی جذاب باشد اما در روز 500 به هیچ وجه
به شما افتخار و قدرت نخواهد بخشید.
10) مردها از خانم هایی که آنها را به
چالش وا می دارند خوششان می آید. دوست میدارند
که خانم ها، آنها در انتظار بگذارند. مردها معمولا زمانی که احساس امنیت کنند اندکی
در رابطه تنبل می شوند اما زمانیکه آنها را
به چالش وا
می دارید، حداقل کاری برای انجام دادن
دارند. اگر می خواهید مرد خود را همواره
به خود علاقمند نگه
دارید باید او را
همیشه به چالش وادار کنید.
11) مردها به دنبال همسری می گردند که به
آنها متعهد باشد. هر چند پیدا کردن چنین
شخصی مشکل است اما می توانید حداقل آرزوی داشتن یک چنین همسری را داشته باشید.
مردها نامزدی را دوست دارند که بتوانند به او
اعتماد کنند و
مشکلات و ناراحتی
هایشان را با او در میان بگذارند. تعهد مثل یک خیابان یکطرفه
نیست و باید از
جانب هر دو طرف رعایت
شود. چنین نیازی برای همیشه در وجود تمام مردها باقی خواهد ماند.
12) مردها دوست ندارند که تنها زندگی کنند.
حقیقت این است که مردهای امروزی به دنبال
یک خانم مجرد قابل اطمینان و جذاب هستند که بتوانند رابطه بلند مدتی را با او آغاز
کنند.
آنها
می خواهند با او از
زندگی خود لذت ببرند و دقایق خود را با او تقسیم کنند تا
آرام و قرار بگیرند. افراد مجرد کمی وجود دارند که خواهان ارتباط بلند مدت هستند. مشکلی
که مردها با آن مواجه هستند این است که دنیا
به طور کلی
عوض شده. زمانی که انتظار هیچ چیزی را
ندارند به سرعت برایشان زن می گیرند و
طوری که متوجه
نشوند بچه دار می
شوند. آنها فقط و فقط به دنبال ارزش و احترام از طرف شریک زندگی خود هستند و
بس.
در
حالیکه خانم ها در
نقش های اجتماعی خود بسیار موفق هستند خوب است که هیچ گاه
از یاد نبریم که جایگاه اصلی آنها به خانه و خانواده شان تعلق دارد .
کارشناسان
در مقالهای در سایت اینترنتی نوترالب در این باره خاطرنشان کردند: اگر عادت خوب را
همین الان بپذیرید، میتوانید در تمام طول عمر از
خودتان مصون باشید.
در این مقاله
قوانینی
ارائه شده است که به شما کمک میکند زندگی شاد و سالمی داشته
باشید.
قانون اول ورزش کردن است. اگر
ورزشکار نیستید، ورزشها و تمرینات بسیاری وجود
دارد که میتوانید به راحتی در منزل انجام دهید. سعی کنید به
همراه دوستانتان چند نوبت در
هفته این تمرینات را انجام دهید. هم چنین میتوانید
همدیگر را ترغیب کنید که برای گرفتن امتیاز بیشتر، تمرینات بیشتری
را انجام دهید. یک راه دیگر
هم پیاده روی کردن است اگر 30 دقیقه در روز
پیادهروی کنید از مزایای فراوان آن بهرهمند خواهید شد.
قانون دوم،
استفاده از
یک تکنیک آرامش بخش است. در دنیای پر استرس امروز پیدا کردن راهی
برای رسیدن به آرامش بسیار
حائز اهمیت است. در هر روز زمانی را به این کار
اختصاص دهید. برای این کار در روز، 10 تا 20 دقیقه یک جای خلوت
بنشینید و تمرینات تنفس عمیق را
انجام دهید.
قانون سوم
میگوید؛ از
نور آفتاب بهرهمند شوید. البته منظور این نیست که ساعتها در
آفتاب قرار گیرید و هیچ محافظتی از
پوست خود نداشته باشید بلکه فقط چند دقیقه در روز
اگر در تماس با نور خورشید باشید بدنتان میتواند به اندازه کافی
که برای سلامت شما مطلوب و مورد
نیاز است، ویتامین D تولید کند.
قانون چهارم
به شما
توصیه میکند که خواب مناسب و کافی داشته باشید. کم کردن از ساعت
خواب برای انجام کار یا
برنامههای
دیگر در نهایت به شما آسیب میرساند. شما به
طور متوسط به هفت تا هشت ساعت خواب در هر شبانه روز نیاز دارید.
هم چنین در روزهای تعطیل آخر هفته
استراحت مناسبی داشته باشید.
قانون چهارم
شامل دنبال
کردن رژیم غذایی سالم است. از مصرف غذاهای ناسالم و تنقلات پرهیز
کنید. اگر نمیتوانید تنقلاتی را
که مورد علاقهتان هستند به
طور کامل کنار بگذارید، بهتر است تا حد
امکان مصرف آنها را به حداقل برسانید. همچنین در
طول روز مقادیر زیادی آب بنوشید.
قانون پنجم و
آخر، خندیدن است. خنده مزایای فراوانی دارد. فیلمهای خندهدار ببینید و
با کسانی ملاقات کنید که
مثبت و شاد هستند. سعی کنید از افراد منفی و احساسات منفی دوری کنید.
فقر همه جا سر میکشد .......
فقر ، گرسنگی نیست .....
فقر ، عریانی هم نیست ......
فقر ، گاهی زیر شمش های طلا خود را پنهان میکند .........
فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست ..... طلا و غذا نیست .......
فقر ، ذهن ها را مبتلا میکند .....
فقر ، بشکه های نفت را در عربستان ، تا ته سر میکشد .....
فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء یک کتابفروشی می نشیند ......
فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ، که روزنامه های برگشتی را خرد میکند ......
فقر ، کتیبهء سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند .....
فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود .....
فقر ، همه جا سر میکشد ........
فقر ، شب را " بی غذا " سر کردن نیست ...
فقر ، روز را " بی اندیشه" سر کردن است ...
اولین شمع گفت: « من صلح هستم، هیچ کس نمی تواند مرا همیشه روشن نگه دارد.
فکر می کنم که به زودی خاموش شوم. هنوز حرف شمع صلح تمام نشده بود که شعله آن کم و بعد خاموش شد. »
شمع دوم گفت: ... « من ایمان هستم، واقعا انگار کسی به من نیازی ندارد برای همین من دیگر رعبتی ندارم که بیشتر از این روشن بمانم . » حرف شمع ایمان که تمام شد ،نسیم ملایمی وزیدو آن را خاموش کرد.
وقتی نوبت به سومین شمع رسید با اندوه گفت: « من عشق هستم توانایی آن را ندارم که روشن بمانم، چون مردم مرا به کناری انداخته اند و اهمیتم را نمی فهمند، آها حتی فراموش کرده اند که به نزدیکترین کسان خود محبت کنند و عشق بورزند. » پس شمع عشق هم بی درنگ خاموش شد.
کودکی وارد اتاق شد و دید که سه شمع دیگر نمی سوزند.
او گفت: « شما که می خواستید تا آخرین لحظه روشن بمانید، پس چرا دیگر نمی سوزید؟»
چهارمین شمع گفت: « نگران نباشد، تا وقتی من روشن هستم، به کمک هم می توانیم شمع های دیگر را روشن کنیم. من امید هستم. »
چشمان کودک درخشید، شمع امید را برداشت و بقیه شمع ها را روشن کرد.
بنابر این شعله امید هرگز نباید خاموش شود.
ما باید همیشه امید و ایمان و صلح و عشق را در وجود خود حفظ کنیم
لیست کل یادداشت های این وبلاگ